کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

نامه شماره ی ۱

خوب جونم براون بگه با نوشتن حالم بهتر میشه

درسته گفته بودم دیگه نامه نمی نویسم ولی ...

  روزا همین جوری یکی یکی و گاهی چندتا چندتا 

میگذره... فصل ها میان و میرن و بعد این چند

سال ...راستی چقدر بود؟چندسال؟!!!!!

روزایی که اگر بی خبر از هم بودیم شب نمی شد،

چند سال نوری با این روزامون فاصله دارن...

باز معلوم نیست چم شده و شروع کردم به نوشتن

نمیدونم می خونی یا نه ...مهم نیست 

چون من باید بنویسم ...

راستی یادته حرفای داداشتو ...میگفت ادمایی که 

تو رو ندارن بازم زنده می مونن اما کیفیت زندگیشون

 فرق می کنه ...خوب راست میگفت بنده خدا ...

میدونی خانم جان این روزا که دلم برات تنگ میشه

میشینم یه گوشه و محکم بغلت میکنم 

انقدر گریه می کنم تا اروم بشم ،گاهی هم تو گریه 

می کنی ،همون وقتا که ازت می پرسم جرا و دستمو 

رو قلبت  می ذارم...

میدونی ...نه نمیدونی چقدر دوست داشتم ...

خوب راستشو بگم هنوزم دوست دارم ولی نه

 مثل قبل...اخه قلبم شکسته زیر پای حرفای اخرت...

یه وقتایی که به لحظه هایی که عمگین بودی فکر 

میکنم و با خودم میگم خوبی یا نه؟

با خودم میگم الان کسایی رو داری که خیلی دوسشون داری 

و دوست دارن پس مشکلی نیست ... خیالم راحت میشه

بگذریم رفیق جان 

یه وقتایی که دلم خیلی میگیره و دلتنگت میشم 

و وجودم پر خشم میشه ... دعا میکنم بهترین

 ادما کنارت  باشن ...

گرچه این دعا اول از همه منو ازت دور کرد.


نظرات 1 + ارسال نظر
بهمن یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 22:27

کاکتوس جان
نبینم غمت رو
خدا اون روز رو نیاره که گریه آرومت کنه هر چند که گریه گاهی تنها داروی درد آدمیزاده...
راستش خوبه بدونی گاهی اوقات منم اونقدر دلم برا خانم جان خودم، برا مادر عزیزم تنگ میشه که مثه یه بچه بغض میکنم و گریه میکنم...
اونوقت خانومم منو مثه یه بچه بغل میکنه و نوازشم میکنه و سعی میکنه آرومم کنه
بعد من توی دلم به خودم میخندم و به خودم بد و بیراه میگم و میگم: مرد گنده! خجالت نمیکشی مثه بچه ها گریه میکنی؟
ولی مگه دست خودمه...

واقعا گاهی گریه تنها دوای درد ادمیزاده...هی عامو
عامو شما هم دلت اندازه گنجشکه ها ...
خیلی خوبه خانومتون درکتون می کنه
خانوم جان ما که انقدر پیشش گریه کردیم بهم میگه تو فقط گریه تو واس من میاری ...اخه نمی دونست اون تنها کسیه که می تونستم پیشش
راهت گریه کنم
راحت گریه کن عامو ...دست خودمون نیست
وست این دله لامصبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد