کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

جوجه تیغی دوست داشتنی

چند روز پیش 

تا فهمیدم روزشه ...

یهو با خودم گفتم 

برای تشکر از  محبتاش امروز روز خیلی خوبی

لاغری خانو میگم 

هیچی دیگه گفتم یه گل می خرم و یه نامه می نویسم براش

از مترو که اومدم بیرون اون اقایی که همیشه گلدون بساط

می کرد نبود ، یهو گفتم هیچی دیگه ... گفتم برم اون ور 

خیابون شاید باشه ...رفتم اون سمتم نبود....

یک مقداری چهره یمان درهم تنیده شد ....خخخخ...

هیچی دیگه گفتم برم به کارام برسم تا بعد 

همین جور تو مسیرکه میرفتم یه دکه گل داشت 

از دورهمه گلدونا  بزرگ بودن ... همین جوری رفتم جلو

یه نگاه انداختم 

که یهو .....

 

 این خوشگله پسرو دیدم ...



یک دل که نه صد دل عاشقش شدم 

اصلا انگار اونجا بود که من برم بخرمش

هیچی دیگه چشم ازش نتونستن بردارم همانا

 و کمی  گران خریدنش همانا ...

جونم براتون بگه که کاکتوس جان تیغ تیغی رو 

برداشتم و حالا برگه اچار نداشتم ...

همه مغازه ها برگه اچاراشون بسته ای بود 

اخر یه مغازه خسته شدم گفتم 

امروز کار من به یه برگه افتاده همه هم بسته ای میفروشن

پسره بنده خدا گفت یه دونه می خوای بیا بردار

 ...شکلک خنده ازته دل.....

هیچی دیگه رفتم نشستم و یه نامه براش نوشتم 

وقتی نامه می نویسم خیلی احساساتی میشم 

بعدش میفهمم چه گندی زدم ...خخخخخ....

 نامه و گلدون گذاشتم تو پاکت و رفتم سمت دفترش

با منشی هماهنگ کردم و رفتم دیدنش

از دیدنم تعجب کرد فکر کرد مشکلی پیش اونده

...شکلک خجالت...

دیگه پاکت بهش دادم و ازش تشکر کردم و اومدم بیرون 

نمیدونم ناممو بخونه چی فکر میکنه 

ولی نمیدونم اگر این ادم نبود 

تو اون شرایط سخت زنده می موندم یا نه 

براش نوشتم که ممنونم که یه نفر تو این دنیا 

هست که بدون قضاوت کردن به حرفام گوش 

میده .... خدا اونو تو شرایط خیلی بدی که امیدی

 نداشتم و خیلی به مرگ فکر میکردم برام فرستاد

شکر ...و هزاران بار شکر 


پانوشت:

نامه نوشتن خیلی حسه خوبیه

یادم رفته بود چی جوری باید نوشتش.


نظرات 3 + ارسال نظر
Baran پنج‌شنبه 12 اردیبهشت 1398 ساعت 18:39

من اون درد و
کشیدم.خیلی درد ناکِ و
اشکم دراومد.

شما خیلی قوی هستین

حمیرا چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 20:39 http://pieces.blogsky.com

من عاشق نامه نوشتنم، اما یادم نمیاد آخرین بار کی نامه نوشتم.

منم خیلی وقت بود ننوشته بودم
ولی یادمه برای کی بود

Baran چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 20:36 http://haftaflakblue.blogsky.com/

این خوشکل پسر شبیه ی داییِ منهاونقدر ریش داره،نمیشه انقده لپ شو کشید

مبارک شون باشه.خوشم اومد .هم ازاین خوشگل پسرو
هم نامه ای که نوشتین،حس خوبی داشت.انگار لب جوی نشستم و
براش نوشتم؛....
خوندم.یعنی حس زلالی داشت.بسی دلچسب.الهی شکرو الهی شکر الهی شکر

من کاکتوسامو با تیعاشون ناز میکنم
یعنی یه وقتایی که گلدوناشو عوص میکنم
تا یه هفته از دستم تیغاشو درمیارم
گاهی می مونه چند روز چرک می کنه
خواهری میگه دستکش بزار ولی خودم دوست ندارم ...یه درد دوست داشتنیه
امیدوارم خوشش بیاد ... خداروشکر حسش خوب بود ...بسی دلچسب عالی بود
بله شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد