گاهی وقتا باید تنها سفر کنی ...
باید کولتو برداری و سوار قطار بشی و
خودتو بسپری به مسیر...
باید بشینی تو کوپه ای که پر از غریبست
و فقط گوش کنی ...
باید خیره بشی به پسر بچه ای که یه لحظه ام
نمی تونه بشینه و پر از نشاط کودکیه...
باید خیره بشی به چشمای پیرزنی که پر از
اضطرابه روزگاره...
باید نگاه کنی به چهره ی شاداب دخترکی جوان
که گونه هایش پر از شرم گل های سرخ است.
باید گوش بسپری به صدای پسرکای شیطونی
که راهروی قطار رو ،روسرشون گذاشتن برای
گرفتن عکس از پل ورسک ،که چقدر صدای
شیطنت هاشون خنده به دلت میاره...
گاهی حتی فقط باید خیره بمونی به صفحه ی
گوشی که خبر مرگ یه شاعر عزیز رو میده
و فقط خودت میدونی چقدر با شعرهاش
خاطره داری....
گاهی باید از همه ی این ها بگذری وکوپه ها
رو یکی یکی طی کنی و از همه ی راهروها بگذری
و خودتو برسونی به اخرین واگون ،اخرین پنجره
و از اونجا خیره بشی به مسیر...به حرکت ...
به کوه و طبیعت ...و اینو به ذهنت بسپری که
همه چیز درحال گذر ه......
مثل گذر زمستون به بهار
پانوشت:
امیدوارم سال خوبی پیش رو داشته باشید
و هر روزتون پر از اتفاقای خوب و ناب باشه.
با احترام کاکتوس
. درود . واااا ی خدا شما کجایی . . آدمو دق میدی . تا




. کامنتشو تائید کنی . . یا به وبش سر بزنی
. ااااا ی خداااا
نبودم خوب




. درود . خداااا باور نمی کنی !!! فکر می کردم کاکتوس
. را لینک کرده ام . الآن . . جمعه ساعت 4 بعداز ظهر . .
. ناگهان متوجه شدم که نیستی . آه . . . خدا . آدرسش
. کجاست ؟؟ . و بالاخره پیدا کردم . . انگار کوهی را از
. روی شانه هایم برداشتم . . امدم و خواندم . . تمام
. منار را چون یک فیلم بیاد آوردم . . آن جاده و آن پل
. قطارها . . و من ای شانس را داشته ام هم با قطار
. از رویش و هم سواری در جاده ای دور دست . .
. و این سروده هم شایسته توست . باور دارم
.
ایزد هزار گوهر نغز آفریده است
چون تو یکی به گوهر خلقت فریده است
گر خوانمت گزیده خلقت گزاف نیست
کایزد تو را به ذوق و هنر بر گزیده است
هر کس که در جمال وجودش کمال نیست
گر در جمال او نگری نقص دیده است
با من بگو که نقش که بر صفحه میکشی
بر لوح خاطر تو چه نقش آرمیده است
گر نارس است گفته خسرو به وصف تو
این ناله شکسته قلبی رمیده است . . .
درود....ممنون که می خونید

کلا قطار همیشه برای من پر از خاطره بوده
ممنون از سروده زیباتون