بالاخره یکی باید باشه دعوات کنه یانه؟
همیشه باید یکی باشه که دعوام کنه
کلا تو زندگیم باید یکی باشه دعوام کنه
و این روزا چقدر من بدون اون یکی شدم.
چشم هایت را روی هم بگذار بانوی قصه های من،
که هنوز هم شیطنت های کودکیت در پس مهربانی
چشمانت خفته است...
بگذار ندای قلب من هر چند مسکوت،هر چند خاموش
لمش کند دریچه چشمانت را...
بگذار سال های گذشته در خواب فرو روند ...
بگذار هر چه گشت،بگذرد...
و بگذار فاصله ها به خواب روند...
بانوی بازیگوش قصه هایم
هر جا هستی شاد و دلت از هر غصه ای دور باد
ومن بعد از خواب هزارساله فراموشی ،
چشم باز کرده ام تا دوباره از تو بگویم
حتی اگرنخواهی ،حتی اگر نخوانی
مرا دیگر غمی نیست
زیرا کسی در گوشم زمزمه کرد است
#فریاد قاصدک ها را#
با احترام کاکتوس
برای مخاطب خاص
در میان همهمه ی پر هیاهوی جیرجیرک ها
صدای سکوت قورباغه ای کهنسال، به گوش می رسید
برگ خشکیده ای در هجوم باد ، خش خش عجیبی به راه انداخته بود
در این بین، در گوشه ی حیاتی خلوت
بوته ی کوچکی آبستن غنچه ای شده بود
صبح...
جیرجیرک ها سکوت کردند
باد آرام گرفت
قورباغه کهنسال همچنان روزه دار سکوت بود
اما
بوته ی گل فارغ شده بود
زیبا گل قرمز شکفت.
بغضی به بلندای ۱۵ سال
چقدر دلتنگم
چقدر بی تابم
مرسی کاکتوس عزیزم که هستی
که می تونم بنویسم
خدایا به قلبم ارامش بده.
پانوشت:
ماه روبرو ،بغض در گلو
و بارانی که بی امان می بارد.