چشم هایت را روی هم بگذار بانوی قصه های من،
که هنوز هم شیطنت های کودکیت در پس مهربانی
چشمانت خفته است...
بگذار ندای قلب من هر چند مسکوت،هر چند خاموش
لمش کند دریچه چشمانت را...
بگذار سال های گذشته در خواب فرو روند ...
بگذار هر چه گشت،بگذرد...
و بگذار فاصله ها به خواب روند...
بانوی بازیگوش قصه هایم
هر جا هستی شاد و دلت از هر غصه ای دور باد
ومن بعد از خواب هزارساله فراموشی ،
چشم باز کرده ام تا دوباره از تو بگویم
حتی اگرنخواهی ،حتی اگر نخوانی
مرا دیگر غمی نیست
زیرا کسی در گوشم زمزمه کرد است
#فریاد قاصدک ها را#
با احترام کاکتوس
برای مخاطب خاص