کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

شالیزار



شکفته غنچه ی مهتاب تو بهشت شالیزاران

سنبله می رقصد به ناز با سرود شالیکاران

شالیزار سبز و بیدار پیرهن عروس پوشیده
عطر خاک عطر مهتاب عطر تازه ی امیده ، آه

لای لایی ، لای لایی شالیزار امید مایی
لای لایی ، لای لایی شالیزار نور خدایی

کم کمک مهتاب شالی می رود تا سحر بیاید
شالیزار در انتظار تا که خورشید در بیاید

شالیزار سبز و بیدار پیرهن عروس پوشیده
عطر خاک عطر مهتاب عطر تازه ی امیده . آه

لای لایی ، لای لایی شالیزار امید مایی
لاب لایی ، لای لایی شالیزار نور خدایی

وای گلُم کجا کوچ کنیم از دیار خوب خومون
وای خدا نذا بَشینه خاک غریبی بهمون

خون می دُم رویِ خاکُ خاک خومون آی طلایَ
جون می دُم غم ندارُم بالاسر مویَ خدایَ ، آه

لای لایی لای لایی چه خوشه بَلاتِ خومون
لای لایی لای لایی دشمنُم می بینم پشیمون

شِمشیری که خومُ بستُم می کَشُم به روی دشمن
موخوم با اسب کهرُم می تازُم بَسوی دشمن

اسبَ پیر ، زینُ ، برگُم ، یار قشنگُم تفنگُم
چکمه و شمشیرُم ، قِطار قِطار فِشنگُم ، آه

لای لایی لای لایی چه خوشه بَلاتِ خومون
لای لایی لای لایی دشمنُم می بینم پشیمون


پانوشت:

این عکس و کلی خاطره

یه روز به یاد موندنی

نظرات 7 + ارسال نظر
رها سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 14:48

وااااای....من هم شمالم آرزوست و ایضا شالیزارهای خوش عطر و بویش را.....

جای شما خالی
ما هم شمالم ارزوست

سپیده 21 سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 12:02

آب جوشی که سیب زمینی را نرم می‌کند،
همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت می کند.
مهم نیست چه شرایطی پیرامون ماست،
مهم این است درون خود چه داریم…!!!
باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشته‌ها را بدانیم و از آنها لذت ببریم"،
خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داریم راضی باشیم …
آنوقت …
”خوشبختیم”

مرسی

پژمان سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:59

سلام
عکس خیلی زیبایی بود. شعر هم پر از احساسه. من عاشق شالیزار هستم. یه روزی باید یه شعر درباره شالیزار بگم. البته الان خواستم شعر بگم نتونستم. نه اینکه ماه رمضونه اصلا حال ندارم . مغزم فعلا شعر دونیش تعطیله.
اون کاهو محترم هم دو تا جونه هاش بزرگ شدن که با سکنجبین دست ساز مادر نوش جانمان گشتند. یه ذره تلخ شده بودن. فکر کنم به خاطر آب زیادی بود

سلام
ممنون
ای بابا این ماه رمضون کار و کاسبی مغزو تعطیل کرده ها
وقتی شعر دونینی مغزتون باز شد منتظر شعر هستیما خخخخ
از تولید به مصرفه دیگه
بازم خوبه به عمل اومده و رشد کرده
جدیدا افتابگردون کاشتم منتظرم زود بزرگ بشه

سپیده 21 سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:39

توام وقتی شرایطشو داشتی یه روز خوب بهش هدیه کن
لحظه های به یادموندنی و خوب

برای هردومون لحظه های خوبی بود
همیشه پشت یه خاطره ی خوب
یه خاطره ی تلخ به جا میمونه
خاطراتی که ارزو میکنی هیچ وقت اون روزای خوبو کاش نداشتی

سپیده 21 سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 11:22

چه جای سرسبز و خوشگلی
هواش چقد تمیزه
شماله؟
اونا آدمن؟ (آخه کوچولوء معلوم نیست زیاد)

الان دقیقا میدنی این اولین پستیه که شمالی نوشتی؟
جالب بودم واسم
شعرشم قشنگه
نخسته رفیق

سبزیش معرکست سپیده
اره ادمن دارن کار میکنن
شاید به خاطر کسیه که این روزو بهم هدیه داد
ولی من ناراحتش کردم سپیده
مرسی

هرشب تنهایی سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 10:54 http://baransobh.blogsky.com

شعری بسیار زیبا از دیارمان شمال کشور وعکسی زیباتر

ممنون
دست استاد نوری درد نکنه
ممنون از حضورتون

همراه رایانه سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 10:46

همراه رایانه مرکزی برای پاسخگویی به سوالات رایانه ای
تلفن :9099070345
www.poshtyban.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد