فکر نمی کنم خیلی خوش به حالش باشه ادما همیشه اولش که با هم اشنا میشن خیلی شاد و خرمن ولی یه مدت که میگذره ... این اهنگو گوش دادی که میگه سر از کار چشمات کسی در نیاورد که هر کی تو رو خواست یه روزی بد اورد ... بگذریم خوبی خوشی ؟ ماشین خریدی
سلااااااااااام کاکتوسی جان بابا ایول به این دوستت ... خوش بحالش که اینهمه رو یه جا بهشون تقدیم کردی ...
.
.
.
نگرانتون بودم و هستم و انشاالله حالتون طوری بشه که دیگه نگرانتون نباشم ... خواهش میکنم دنیارو سخت نگیر چون خودش نامرررررد به اندازه کافی سخته ...
راستی یه موضوع :
چرا در زمستون از غروب سرد پاییز مینویسی ؟؟؟
حتمن توی شروع فصل زیبای بهار میخوای از شبهای سرد زمستون بنویسی ...؟؟؟
سلااااااااااام اقا بهمن عزیز کل حضورتون باعث انرزیه امیدوارم خوش به حالش باشه نگران من نباش .من نازک و نارنجی نیستم .پوست کلفتم ! عین کایوت (گرگ چمنزار)کارتون رد رانر هستم که دایم روی زمین پت و پهن می شود ...له و لورده می شود ... درب و داغو ن می شود ...و در صحنه ی بعد ، دوباره صحیح و سالم ،سلانه سلانه راه می رود ! (کتاب دریاچه قو ) درسته دنیا خیلی نامرده ...حالا اقا بهمن راستشو بگو دنیا کی هست ؟ غروب سرد پاییز .... خوب همیشه پاییز و مخصوصا غروباش برام یه جور خاصیه و به نظرم سوز غروب های پاییز بیشتر از زمستونه ....از زمستون توقع سرم میره ولی از پاییز نه ...سرمای پاییز و غروباش روح سالخورده ی ادمو می سوزونه ... و مرحمش یه صندلی کنار پنجره و یه موسیقی قدیمی و یه استکان چایی و کتاب شعر بانو فروغه تو زندگی من پاییز فصل سرده شاید بعه این خاطر که تو فصل پاییز اشنا شدیم ...شایدم چون متولد پاییزه و شایدم به خاطر اینکه تو اوج فصل سرد ندگیم وارد قصه ی زندگیم شد امیدوارم من هیچ وقت نقش غروب سرد پاییزو تو زندگیش نداشته باشم ممنون از توجه و حضورتون راستی یه سوال شما پیام های وبلاگتونو چک می کنید
خوش به حال اون دوستت ": )
فکر نمی کنم خیلی خوش به حالش باشه
ادما همیشه اولش که با هم اشنا میشن خیلی
شاد و خرمن ولی یه مدت که میگذره ...
این اهنگو گوش دادی که میگه
سر از کار چشمات کسی در نیاورد
که هر کی تو رو خواست یه روزی بد اورد ...
بگذریم خوبی خوشی ؟
ماشین خریدی
سلااااااااااام کاکتوسی جان
بابا ایول به این دوستت ...
خوش بحالش که اینهمه رو یه جا بهشون تقدیم کردی ...
.
.
.
نگرانتون بودم و هستم و انشاالله حالتون طوری بشه که دیگه نگرانتون نباشم ...
خواهش میکنم دنیارو سخت نگیر چون خودش نامرررررد به اندازه کافی سخته ...
راستی یه موضوع :
چرا در زمستون از غروب سرد پاییز مینویسی ؟؟؟
حتمن توی شروع فصل زیبای بهار میخوای از شبهای سرد زمستون بنویسی ...؟؟؟
سلااااااااااام اقا بهمن عزیز











کل حضورتون باعث انرزیه
امیدوارم خوش به حالش باشه
نگران من نباش .من نازک و نارنجی نیستم .پوست کلفتم !
عین کایوت (گرگ چمنزار)کارتون رد رانر هستم که دایم
روی زمین پت و پهن می شود ...له و لورده می شود ...
درب و داغو ن می شود ...و در صحنه ی بعد ، دوباره
صحیح و سالم ،سلانه سلانه راه می رود !
(کتاب دریاچه قو )
درسته دنیا خیلی نامرده ...حالا اقا بهمن راستشو بگو دنیا کی هست ؟
غروب سرد پاییز ....
خوب همیشه پاییز و مخصوصا غروباش برام یه جور خاصیه و به نظرم سوز غروب های پاییز بیشتر از زمستونه ....از زمستون توقع سرم میره ولی از پاییز نه ...سرمای پاییز و غروباش روح سالخورده ی ادمو می سوزونه ...
و مرحمش یه صندلی کنار پنجره و یه موسیقی قدیمی و یه استکان چایی و کتاب شعر بانو فروغه
تو زندگی من پاییز فصل سرده
شاید بعه این خاطر که تو فصل پاییز اشنا شدیم ...شایدم چون متولد پاییزه و شایدم به خاطر اینکه تو اوج فصل سرد ندگیم وارد قصه ی زندگیم شد
امیدوارم من هیچ وقت نقش غروب سرد پاییزو تو زندگیش نداشته باشم
ممنون از توجه و حضورتون
راستی یه سوال شما پیام های وبلاگتونو چک می کنید
اینقدر با پاییز عاشقی کردیم زمستان یادمون رفت
شاید