گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سال ها هست که از دیده ی من رفتی ، لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
حمید مصدق
امشب باز از اون شبای دلتنگیه
از اون شبا که ته دلت یهو خالی میشه
از اونا که تمام وجودت پر بغض میشه
از همونا که نمیدونی عصبانیتتو کجا و
سرکی خالی کنی ...
نمیدونی دلتنگی یا ناراحت
از اونا که دلت برای خنده هاش،برای حرفاش
برای عصبانیتش واخم گوشه چشماش تنگ میشه
چی باید بهت بگم ... چی مونده که بگم ...
پانوشت :
بهخاطر تو زبانِ سکوت را آموختم
تا از تو گلایه نکنم
و با تلخی نگویمت
که تو تنهایم گذاشتی
غادة السمان
سلام
از دل شاید بره ولی از خاطرات که نمیره ، یک تصویر کمرنگ ازش باقی می مونه!
سلام
درسته
تصویر .تکرار و مرور
من خیلی ادبیاتی نیستم
اوضاع رو به راهه ایا؟
خیلی نه ولی
به قولی
خنده برلب می زنم تا کس نداند راز من
. . سلام .
. برای بودن با تو، تمام لحظههایم را پر از یاد تو میسازم
. برای پر کردن هر لحظهام از یاد تو، من قایقی از خاطرات
. با تو بودنم میسازم . . . [گل][گل]
سلام


. . سلام .

. بیمهری یکی از بزرگترین مشکلات زمان حال ما شده، کاش
. معلمهای عزیز، در ماه مهر که مدرسهها باز میشود به
. دانشآموزان این مرز و بوم درس مهر یاد بدن و بچههای
. خوب ایران عزیزمون هم به این درس ها با جان دل گوش
. بدهند تا ثمرهاش در جامعة نسل بعد بخوبی نمایان شود. . . [گل][گل]
...........
. غیبت های شما غیر موجه است !!!!
. فردا با اولیا بیا دفتر مدرسه
سلام



حق دارید شما
من شرمندم
. . سلام .
.
. شاید قدر زندگی را از عمر کوتاه دانههای برف بدانم
. که عمری کوتاه دارند ولی خاصیت بینهایت- شاید یاد
. بگیرم که عمر کوتاه باقیماندهام را خاصیت ببخشم به
. اندازة عمر آب شدن یک بلور برف. .
. . سلام .
. فراخوان اصلاح یک واژه اشتباه.
. هموطن فهیم و گرامی، چندی است که واژه زیبای "آقازاده"
. به مشتی انگل بی خاصیت و خوشگذران که پدرانشان هم بویی
. از آقایی نبرده و اتفاقا مانند زالو در حال مکیدن خون این ملتند
. اطلاق میشود. از شما عزیزان تقاضا دارم چند ثانیه صرف کنید
. و در هر متنی که دریافت میکنید این واژه را به 'نکبت زاده" اصلاح
. کنید. باشد که هم نکبت بودن این قوم را برجسته کنید و هم لذت
. کاذب آقایی و برتری را از آنان سلب نمائید.
اگر این حرکت را می پسندید برای دوستان هم ارسال نمایید. متشکرم [گل][گل]
............................................
. . سلام .
. چرا با من حرف نمیزنی؟
. به خدا تمام قایق های عالم از غم دوریات غرق شدند
. و تو هنوز ساکتی. با چه کسی لج کردهای که تمام
. پرندگان دلت را از آسمان به پائین کشیدهای.
. با کدامین گورستان قرارداد بستهای از روی اجبار
. که سکوتت را نمیشکنی؟
. باور نمیکنم شیطان زیر جلدت رفته باشد
. آخر شیطان حریف فرشتهای چون تو نمی شود . [تعجب]
...............................................
با خودم لج کردم
. سلام .
. . حتی خودکار هم دلتنگیهایم را نمینویسد. انگار جوهری
. در وجودش ندارد. تو که بودی از هر چیزی میشد نوشت
. اما حالا که تو نیستی تکلیف من چیست؟ دلتنگیهایم را چگونه
. بر زبان بیاورم وقتی که خودکارم هم.....مانند تو . . .
تو که خودخواه نبودی!
. سلام .
. .
. دل که تنگ است کجا باید رفت؟
. به در و دشت و دمن؟
. یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
. یا به یک خلوت تنهائیِ امن؟
. دل که تنگ است کجا باید رفت؟
. پیر فرزانه من بانگ برآورد که این حرف نکوست:
. دل که تنگ است برو خانه دوست
. برو خانة یار؛ شانهاش جایگه گریة توست
. سخنش راهگشا.
. بوسهاش مرهم زخم دل توست
. عشق او چاره دلتنگی توست
. دل که تنگ است برو خانة یار
. خانهاش خانة توست . [گل][گل].
. و تو سهراب عزیز
. پس چرا پرسیدی
. خانه دو ست کجاست ؟؟ .
..........................
خیلی زیبا بود خیلی
واقعا خانه ی دوست کجاست
. . سلام .
. باران را که رد کنی ، من پنهانم پشتِ آن پنجرة بارانخورده!
. میخندی و من خوب میدانم این آرامش قبل از توفان است
. باید محکم تر بگیرم دست هایت را . . [گل][گل]
. سلام .
. باید به کلاغها شک کنم که چقدر خوشخبرند!!
. به خودم، به همة حرفهایی که یاد گرفتهام، باید به تمام
. سوگندهایم ، به قسمهایی که روبهروی چشمهایت
. خوردم و سیر شدم شک کنم !!!
. . سلام .
. . با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج است !!
. نه خواب می خواهد . . نه . خوراک . . [گل][گل]
.
. . عاشق منم که یار بحالم نظر نکرد [چشمک][خنده][خنده]
سلام


. سلام .
. چندی فکر کردم . . . این همه دیوان شاعران . خیلی از مدیران وبگاه ها هم در کامنت های
. خود شعر می نویسند . بنابراین شروع کردم به نوشتن قطعه ادبی . به نظرم مخاطبان بیشتر استقبال
. کردند . این است که این شیوه راحت را انتخاب کردم . زیرا برایم این گونه نوشتن آسان است
. از دقت نظر شما ممنونم . بما سر بزنید
سلام
شاید
ولی خودتون باشید بهتره
. . سلام .
. قلم نمیسُرد بر کاغذ . یارای نوشتنم نیست . اختیار ندارم!
. تمام زندگیام اجباریست !! مگر دوست داشتن تو . . مرا
، دین و عقلم را یکجا میبرد ؟؟ [تعجب][چشمک]
سلام

ممنون زود جواب دادید
همونا بود ...
. . سلام .
. حرفهایی هست که تو نمیدانی، حرفهایی که گفتم و نشنیدی یا
. شاید نخواستی بشنوی. شاید اگر صبر میکردی حالا این همه از
. من دور نبودی، دور رفتی تا راحت باشی یا رفتی تا اینپا و آنپا شدن
. و اشکهایت را برای خداحافظی نبینم؟ . [تعجب][ناراحت]
سلام
اگر نمیدونم ،بهتر بگید که بدونم
از این همه ندونستن خستم
دیگه صدای ایما و اشاره ها رو نمی شنوم ،شایدم نمی خوام بشنوم.صبر ،چقدر صبر ؟
چقدر صبر لازمه تا جواب سوالاتو پیدا کنی
چقدر عمر داریم که نصفشو صبر کنیم
ایوب نیستم که ...ادم می بره ...طاقتش تموم میشه ... بی تفاوت میشه...خودشو میزنه با کری به کوری به نفهمی....
چیکر باید بکنم...؟؟؟
. سلام .


. . با بهترین درودهایم .
. کارل مارکس می گوید : کسی که با تاریخ آشناست . خوب میداند
. تغییرات اجتماعی بدون قیام زنان ممکن نیست . زیرا پیشرفت جامعه
. با توجه به جایگاه اجتماعی آن ها سنجیده می شود
..........شونصدتا گامنت گذاشتم . . شما . ی دونه
سلام
زیاد اهل صحبت نیستم
نمیدونم وبلاگتون چی بنویسم
کلا از نوشتن فاصله گرفتم
حال دلت خوب....
ممنون