بله،یهویی.یعنی دم غروبی، منو داداشم و
مامان و
بابا و
عروس کوچیکه و
خاله کوچیکه،توی حیاط بودیم و به حرف های داداش گوش می کردیم.که یهو صدای مرغ شب خوان اومد.گفتم ساکت!
گوش گرفتیم.وبعد یادمون رفت داداش چی میگفت و
چه شنیدیم.
چه باحال
این اوازای یهویی خیلی دوست دارم سرکلاس که میرفتم همیشه گوشم پیش بلبل تو حیاط بود
بله،یهویی.یعنی دم غروبی، منو داداشم و
مامان و
بابا و
عروس کوچیکه و
خاله کوچیکه،توی حیاط بودیم و به حرف های داداش گوش می کردیم.که یهو صدای مرغ شب خوان اومد.گفتم ساکت!
گوش گرفتیم.وبعد یادمون رفت داداش چی میگفت و
چه شنیدیم.
چه باحال
این اوازای یهویی خیلی دوست دارم
سرکلاس که میرفتم
همیشه گوشم پیش بلبل تو حیاط بود
برای محمد نامی اشنا
بهار بر شما هم مبارک
به به،به شعر و تصویر

دیروز سرزمین پدری بودیم.یهویی صدای مرغ شب خوان آمد
عه
از این شکلکا که گلسر قلب داره
سپیده خیلی دوسش داشت
صدای مرغ شب خوان
اونم یهویی