به قول سهراب :
زیر باران باید چیز نوشت،
حرف زد،نیلوفر کاشت...
اینک، آمده ام که زیر باران چیز بنویسم:
سرخی لبان تو
در میان امواج صورتی ملایم
امیخته با شرم گونه هایت
در ابی بیکران چشمانت
گویی غروب دریاییست
که به خود می خواند
تمام وجود آدمی را .
#کاکتوس
پانوشت:به وقت باران
شما اگه فرنچ ارتش ( همین لباس فرم سربازی ) رو بپوشی بعد مثلا نامه رسون هم باشه ، تابستون که هوا گرمه و باید تو پادگان اینور اونور بری سر ظهر ، وقتی به لب جوی رسیدی و یا لب شیر آبی ، یا نگهبانی که داشت گل و گیاه رو خیس میکرد و اب میداد ، کامل متوجه میشدی که سهراب چرا با زیر بارون خاطره داره
البته اگه نگم خاطراتش ، از نوع هوای 2 نفره نبوده و فقط سربازی بوده باشه
چون من تو اون موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک و حساس جئوگرافیک ، فقط بارون میتونسته از شدت گرمای لباس کم کنه.
عجب
::
و کسی نمیدونه سهراب تو چه فضایی بوده که اینو گفته ولی یحتمل سرباز نبوده
خدای من:))))


جفت چشمام مچاله شد.یعنی خیلی مرسی و
خیلی مخلصیم
امشبم بیاد تونم
<--قاصدک فوت میکنین
نشود فاش کسی آنچه میان من و تست

تا اشارات نظر, نامه رسان من و تست
دیشب بیادتون بودم❤
منم همین طور
به روی چشم
چشماتون بی بلا
این شبا برام دعا کن
به به❤به به❤بسی بسیار پرتصویر.دلم همین الان غروب اقیانوسی خواست❤
آهنگ این پست ،بزن باران از ایهام❤
یه زمانی چقدر این اهنگ گوش میدادم
بهانه ای بده به ابر کوچک نگاه من
در اوج گریه ها فقط تو میشوی پناه من