چشمای سبز روشن و کمی شبیه گربه داشت
موهای بعل سرشو تراشیده بود و کمی از موهای
بالای سرشو دم اسبی بسته بود ...
شلوار سیاه گشاد که کمی پایینش جمع شده بود
با بلوز گشاد مشکی پوشیده بود
چندتا گردنبد انداخته بود و از جیب شلوارش
زنجیر اویزون شده بود ....
یه جور عجیبی بود
وقتی اومد سفارشو روی میز بزاره یه خانومی ازش
پرسید مود شده لاک بزنن
یهو پسره دستشو حالت مشت روبه بالا کرد و
به ناخن هاش که لاک مشکی داشت نگاه کرد
و گفت همین جوری دوست داشتم زدم
روی دستش چندتا انگشتر بزرگ اسکلت
خودنمایی می کرد
بعد این ماجرا ذهنم درگیر شد
دنیای ادما
دنیای ارزوها
دنیای واقعی
پانوشت:
نگاه
سلام






دل.
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
خدایا شکرت
خوش خبر باشی عزیز
سلام عزیز دل


سلام از ماست
واقکی خداروشکر
این چشم رنگی ها


ببین چی میخونه





فرامرز محجوب 


خصوصا چشم سبزها
مژه های خیسی دارن
یعنی انگار از مژه هاشون مه می چکه
پانوشت؛
سرچ بزن سیا چومِی
عههه.اسم خواننده یادم رفت
بلامیسر رو هم خونده
باشه باشه
این چشم رنگی ها


ببین چی میخونه



خصوصا چشم سبزها
مژه های خیسی دارن
یعنی انگار از مژه هاشون مه می چکه
پانوشت؛
سرچ بزن سیا چومِی
مژه خیس
همشون نه ولی بعصیاشون اره
چه تعبیر جالبی
باشه .
مرسی
با سلام/- بسیارخوب/ در بروز شده های بلاگفا هستید / موفق /پیروز وهرروز بهتر از دیروز باشید./
تبادل لینک را صلاح میدانید-؟
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم
دیگران در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم
سلام
ممنون