خوب دلم می خواد دوباره شرو ع کنم به نوشتن
این مدت خیلی اتفاقا برام افتاد....
عجیب و غریب... به بعضیاش که فکر می کنم ، از خجالت آب میشم
و به بعضیاش که فکر می کنم ،خدارو شکر می کنم
زندگی دیگه ....اتفاقات ،آدمایی که میان تو زندگیمون ...
آدمایی که از زندگیمون می رن و باز گاهی دلتنگشون می شیم،
اشک می ریزیم ولی باز نمی تونیم سراغی ازشون بگیریم
که مبادا ترک برداره دیواره زندگیشون و .....
عشق ، نفرت.... شادی و افسردگی
بودن و نبودن وکشف چیزای تازه
خجالت از دوستایی که مدت ها سراغشونو نگرفتی
و روسیاهی از کاکتوسی که به امان خدا رهاش کردی
آخ که چقدر دلم تنگه برای نوشتن ، برای کاکتوس و حس و حالش
برای دوستای بهتر از آب روانم ....
اونایی که هستن ...اونایی که رفتن
برای شب بیداری و حرف دل گفتن وحرف دل شنفتن
خلاصه که این کاکتوس، عاقل نمیشه که نمیشه
براو این دیوانگی راببخشایید.
شما هم برای من خیلیییییییی عزیزین



منو این همه خوشبختی محاله محاله
کاکتوسی جان




خیلی ناقلایی
گفتم شصت سالمه ولی نه دیگه اینقدر پیر...
باور کن عکسمو ببینی فکر میکنی سی یا سی و پنج بیشتر نباشم...
حالا با تورم و گرونی ارز و اینا شاید چهل ساله باشم...
ولی بهرحال ممنونم که به یادم بودی
خیلی خیلی خیلی ممنونم کاکتوسی جان
اخ اخ




ان شاء الله سال بعد عکس مناسب تر انتخاب می کنم.
بر من ببخشایید
خواهش می کنم
سلامت باشید
اول می خواستم یه متن ساده و شیک انتخاب کنم ولی دیگه دستور دادید دیوانه بمونم
اینم مدل تبریک دیونه ای کاکتوس
سلام کاکتوس مهربان
)
) ( ولی مدیونی اگه فکر کنی پیرم. من از جوونای دوره ی شاه هستم پس سن و سالم شاید به چهل بخوره...
)


دوست عزیز و ندیده ام...( اینقدر میگم ندیده تا بالاخره یه روزی ببینمت
کاکتوسی جان؛
راستش تو دوست خوبی برای من هستی ولی من نمیدونم اصلا کی هستی و چند سالته!( شاید باورت نشه حتی نمیدونم زنی یا مرد، دختری یا پسر...! میدونم باور نمیکنی ولی خدا شاهده اینارو نمیدونم و برام هم خیلی مهم نیست که بدونم)
آخه به نظر من این آیتم ها خیلی برای یه دوستی خوب شرط و شروط نیستن.
بگذریم...
میخوام یه اعتراف بکنم.
من الان داره شصت سالم تموم میشه...( همین جمعه بیست تیرماه روز تولدمه
چرا سن و سالمو گفتم؟
چون میخواستم بگم که منم با این سن و سال، مثل تو عاشق اینم که دیوونه بشم. نه از این دیوونه های معمولی؟
از اونا که گاهی اوقات توی بعضی از خیابونا و پارک ها میبینیم و دلمون به حالشون میسوزه...
موها ژولیده، لباسا پاره پوره، سر در گریبان، به تمام معنی شیدا!!!
از اونا که وقتی از کنار کسی رد میشه ازش نمی ترسن بلکه دوست دارن بشینه و باهاشون حرف بزنه چرا؟
چونکه از چشاش میفهمن که عاشقه... که مجنونه... که دیوانه یک لیلی است! لیلائی که تا قیام قیامت بهش نمیرسه ولی از عشقش دست برنمی داره...
پس بقول دوستت باران خانم:
کاکتوس عزیزم
لطفا
خواهشا
هیچ وقت عاقل نشو
لطفا
خواهشا
همیشه همین جور دیوانه بمان!
سلام عامووووو بهمن خومون


ان شاء الله دیدارمیسر شود عامو
راستش به نظر منم خیلی وقتا ندونستن این شرایط و ... باعث ایجاد دوستی های خیلی بهتری میشه ...
بابا تولدتووووون حسابییییی مبارک باشه ...جای تیله ها فقط خالیه
امان از دست این چشما
چشم دیوانه می مانیم ..تصویب شد.
شما و بارون خانوم برام خیلی عزیزید
خیلی خوش برگشتی کاکتوس جان
خیلی صفا آوردین و






یه دنه اش رو تو حیاط دارم.
اسمشُ نمی دونم اما







ببین.

دیشب از جانب شما هم لپ ماهُ کشیدم
دردش گرفت طفلک


دلمونو شاد کردین
مهم اینه که الان هستین.سلامت و خوش و خسرم...باشین تا همیشه.
ان شاءالله زین پس،به اذن الله اتفاقهای خووووووووب و
خووووووووش و
پرخیر و برکت برای شما و عزیزان عزیزتون رقم بخوره...
تصویر پست خیلییییی زیباست.
اهه اهم
کاکتوس عزیزم
لطفا
خواهشا
هیچ وقت عاقل نشو
لطفا
خواهشا
همیشه همین جور دیوانه بمان!
ببخشید.البته که استعارس.شما خیلی ام عاقل و
بالقی.دیوونه منم.
دیگه نزدیک بود کمربند واکنه
خوش اومدم





ممنونم باران جان
منم یدونه که همین اقا پسر باشه تو اتاقم دارم
اهه اهم
چشم قربان ... یک عدد دیوانه هستم در خدمتتون
اخ اخ ... منم دیشب کلی تو حیاط اسمون و ستاره و ابر نژاره کردم و کلی اهنگ دردونه گوش دادم
میگم ماه نبود ... بگو اومده بود پیش شما