این روز ها....
گاهی دلم می گرید ...
برای خودم ...
برای کشورم ....
برای حیواناتی که گویا خود را پذیرای
هجوم سخت افکار بیهود ه ی ما کرده اند...
حال برگی رو دارم که
در جوی آبی می رود
هراسان
اما نمی داند به کجا ...
پانوشت:
آخر سرنوشت کجا
می برداو را با خود ؟
گاهی بعد از یه روز پر از خاطرات تلخ
میشه یه روز جدید،با خاطرات شیرین آغاز کرد
امروزتون پر از خاطرات شیرین
پانوشت1:
گاهی یه صحبت کوتاه بهت ارامشی
به وسعت دریا میده .
پانوشت2:
گاهی بعضی ادما باعث خراب شدن
اعتمادت میشن .اینجور وقتا دلت
می خواد تنهاییتو بغل کنی و روزی
هزار بار قوربون صدقش بری .
پانوشت3:
این حرفو جدی بگیرید
این حرف بزرگمهر که می گفت
“سحرخیز باش تا کامروا شوی”
رو زیاد جدی نگیر دور و بر ما،
سحر خیز ها یا کله پز شدند یا نانوا!
فصل خرمالو اومدو باز من بی قرارررررم .
پانوشت:
خدا کنه خرمالوهای درخت همسایمون
زودتر برسه .چقدر هر روز برم تو حیاطو
بهشون نگاه کنم اخه
گناه دارم خوب من
همسایه ی خوبی داریم ،چون همیشه
برامون از خرمالوهای درختشون میاره...
بدجنس خودتونید .
ایشالا همیشه شاد و سالم و درختشون
پر بار باشه