کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کلاغ خوش قدم

گرچه سیاه بود و همیشه واژه ی تلخ 

شوم بودن را با خود همراه داشت

اما دلش پر از عشق و محبت بود ،

روی درخت بلند پیر نشسته بود 

و به پیرزن فکر می کرد که با وجود

این سیاهی ،هر روز لبه پنجره 

براش دون می پاشید(پیر زن هر روز

کمی غذا لبه پنجره می ریخت،

اون منطقه گنجشک و کبوت. نداشت 

و این کلاغ بود که لبه پنجره می رفت ،

پیرزن اولش تعجب کرد ولی بعد 

کم کم با کلاغ دوست شد و هر روز 

کمی غذا پشت پنجره می ریخت)

تو فکر پیرزن بود که چشمش به ...

  یه شی براقی در میان برگ ها افتاد

رفت و اونو برداشت و سریع رفت 

لبه پنجره پیرزن گذاشت،فوق العاده 

خوشحال بود که می تونست پیرزن 

خوشحال کنه و محبت هاشو جبران،

فردا ،وقتی پیرزن اومد لبه پنجره 

دون بپاشه ،چشمش به یه انگشتر 

درخشان با نگین سرخ افتاد ...

با تعجب بهش نگاه کرد ،کلاغ رو درخت 

بلند نشسته بود شروع کرد به سرو صدا،

پیرزن متوجه شد که کلاغ سیاهه اینو براش 

اورده،انگشتر برداشت و دستش کرد

عجیب اندازش بود و به انگشتای نهیف پر از 

چروکش می یومد،به کلاغ لبخند زد و رفت کنار 

اینه و صورتشو برانداز کرد،به چشماش خیره شد

و دوباره برق شادی رو که سال ها بود بعد از فوت 

همسرش و با اومدن به خونه سالمندان از چشماش 

رخ بسته بود،تو چشماش دید...

رفت لبه تخت نشست و به انگشتر خیره شد

چشماش همچنان می درخشید...

حالا دیگه پیرزن تبدیل به دختر جوان و زیبایی 

شده بود که کنار معشوقش با لباس گل گلی زیباش 

می خندید و می رقصید ،همون دختر دلربایی که باد

موهاشو شونه می زد و خنده مهمون همیشگی لباش

بود...

غرق کلی خاطره شیرین شده بود ،روی تخت دراز کشید 

،چشماشو بست و به خواب شیرین ابدی رفت.

کلاغ با هدیه اش به قلب پیرزن ،خاطرات شیرین و ارامش

و به چشماش برق نشاط بخشید.


کاکتوس

نظرات 3 + ارسال نظر
خسرو . و . مهسا دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 18:37

. درود . آمدم بگویم . . . چند روز مانده تاااااا ....... یارانه !!
. باااااابا ی رحمی . .

. اگر سحر چو زیارت نگه به روی تو کردم
. جوانیم که هدر به جستجوی تو کردم
. اگر که می گذرد جهان بسوی کمال
. چو زائران منی نظر بسوی تو کردم
. به پند ناصح پیر که گفت حذر کنم از تو
. نکرده گوش و بدل جز آرزوی تو کردم ؟
. به کوی خود همه عمر چه خنده ها که نکردم
. چه گریه ها که به زاری بپای کوی تو کردم
. چو شاکران به حق شدم روانه حج
. عجب که ز کعبه هوای بوی تو کردم
. بیا به راه خدا اسیر خود تو رها
. نکن که عمر وفاش شمار موی تو کردم
. ببین که عارفان پاک نهاده روی خود بخاک
. من همچو خسرو زاهد سجود روی تو کردم .
. این هم از بس گفتی عاااااشقانه

درود ...
نوشتید امدم بگویم یاد اهنگ نا گفته حافظ نظری افتادم اونجا که میگه امدم که بنگرم گریه نمی دهد امان
به به .بسی بسیار زیبا
ولی بهتر بود به پند ناصح پیر گوش می کردید ، دردسرش کمتر بود
اینجوری به کمپوتم احتیاج پیدا نمی کردید
ممنون عالی بود

مهساسلطانیان دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 18:33 http://khane8tom.blogsky.com

درودبر شما دوست خوبم...احسنت بسیار زیبا و غم انگیز...
برایتان بهترین هارو آرزومندم..مانا باشید بدرود

درود
ممنون خانومی
همچنین

خسرو . و . مهسا شنبه 13 آبان 1396 ساعت 19:40

. درود . غمگین . . غمگین . . ولی چه باید گفت ؟؟
. زیبا بود خیلی هم . .
. اما . افسوس غمگین بود . دلم شکست .
. از بس زیبا بود گریه نکردم

درود
ممنون
با بغض نوشتم ولی اخرش شیرینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد