کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

یک روز

 یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم                

از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون

نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی 

تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد

گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم 

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور

آیینه‌ای رو به توام ، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست

اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم.

#افشین یداللهی


پانوشت:

تلویزیون روشن بود و دعای عرفه پخش می شد

یهو بین جمعیت یکیو دیدم شبیه تو 

و بعدشم این شعر 

تلخه شیرین

98/5/20

تار و پود


جاده می رفت و تو می رفتی ...

 من اما

 در ابتدای جاده ی باور 

 در میان تار و پود های غربت دلم 

 جا مانده بودم. 

# کاکتوس

 


...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

رستگاری


رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

#سهراب