کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

بیهوشی!!!

خیلی وقته می خوام بنویسم اما نمیشه

شاید حادثه انقدر برام بزرگ بوده

که هنوز برام حل نشده، اما شاید 

نوشتن تنها امید رهایی باشه.

  ادامه مطلب ...

دنیای خشم

به ماه زل می زنم و در خیالات خود فرو می روم

در تنگنایی عجیب از احساس خود را رها می کنم

نمی دانم آرامم یا خود را به آرامش زده ام و کوهی 

از خشم و درد را سرکوب کرده ام...

ستارگانی دور چشمک می زنند و صدای خنده ی از 

خانه ی همسایه  به گوش می رسد و من تنها در 

گوشه ی دنج یک حیاط قدیمی، گوش سپرده ام به 

صدای راه رفتن مارمولکی که هر از چند گاهی 

سکوت را می شکند و خش خشی به راه می اندازد.

و فکر می کنم 

فکر می کنم به.....

 

ادامه مطلب ...