کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

جمع عشاقان


آن شب چه کسی مرا به خود می خواند؟ 

درخت انگور یا زمین خشک، که تشنه ی جرعه ای آب بود؟

 آن شب چه کسی مرا به خود می خواند؟

 ماه یا ستارگان دور دست که مدت ها نظارگرشان نبودم؟

 آن شب چه کسی مرا به خود می خواند؟

 باد که دلش برای لمس تنم تنگ شده بود یا آسمان و ابرهایش؟ آن شب چه کسی دلش برایم تنگ شده بود

 که چنین رقص رنگینی در من موج می زد؟

 من قدم گذاشتم در جمع عشاقان،

 بی آنکه بدانم چه کسی مرا به خود خوانده است.

 # کاکتوس

نظرات 1 + ارسال نظر
َAmir شنبه 30 بهمن 1400 ساعت 18:54 https://mehrekhaterat.blog.ir/

سلام دوست خوبم
خوبین؟ من واقعا از اتفاقی که افتاد عمیقا متاثر شدم و وقتی اون روز اون حرفو زدی ، من گفتم شوخی میکنی ، یا چی میگی؟ خیلی متاثر شدم. براشون یه فاتحه میخونم و مسلما من نمی تونم اون غم رو درک کنم . باورش سخت خواهد بود . واقعا نمی دونم چی بگم. خدا رحمتشون کنه و بهتون صبر بده . براشون فاتحه میخونم

سلام‌امیر
میگذرونم
ممنونم
روح همه ی رفتگان شاد
خودم نمی دونم دارم چیکار می کنم ... باورش سخته... ممنون جویای احوال شدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد