کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

لابد ....

لابد دوستت دارم هنوز

که هنوز

فکر می‌کنم

از هزار و صد نسخه‌ی این شعر

یک نسخه را

تو به خانه می‌بری

و تو تنها تو می‌فهمی

چند جای این شعر،

خط خورده است.

 

"لیلا کردبچه"


پانوشت:

تولدت مبارک 


شب

خواب چشمانم را فرا گرفته

اما دستم مرا رها نمی کند 

کاغذ را در اغوش کشیده 

و با قلم نرمی، اورا نوازش میکند 

انگار دستم ،

دلش بدجور گرفته است.


پانوشت :

قلم هم نتوانست تاب بیاورد 
هر وقت،وقت از تو گفتن می شود 
جوهرش،قطره قطره ،
بر روی کاغذ چکه می کند .
کاکتوس

یه زمانی...



یک زمانی بود آدم ها خیال می کردند یک گنجشک برای تمام آسمان

 بس است. چه آرزوی کوچکی داشتند. آدم هایی پیدا می شدند که
 تمام عمر عاشق می ماندند.
چه حوصله ای. خوشا به حال ما که با چند قدم از روی همه چیز رد
 می شویم. بی آن که دعایی خوانده باشیم روی دیوار کلیسا نقاشی
میکنیم، به همان سبک‌باری که رفته ایم بر می گردیم و یقین داریم
که برای مذهب نمره خوبی خواهیم گرفت. مثل زنبور عسل نه، مثل
 پروانه روی تجربه ها بنشینیم و برخیزیم. تنهایی، مراقبه،شور، حال
،عشق... از هر کدام اندکی بچشیم ، هیچ چیز نباید زیاد وقت ما
 را بگیرد.
سهراب

عکاس باشی : کاکتوس

اغاز



من صدای نفس باغچه را می شنوم .
سهراب
عکاس باشی : کاکتوس

دنیای رنگ



اینجا صدای رنگ را می شنویم

و این صدا را گاه شنیده ایم و

در نیافته ایم و گاه نیز شنیده

و دانسته ایم .

سهراب


عکاس باشی: کاکتوس