کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

خاطره !!!



گاهی وقتا

تنها باید بشینی یه گوشه و آه بکشی

آهی به بلندای سال هایی که گذشته 


پانوشت1:

گاهی یه خاطره رو انقدر تو دستات

فشارش میدی که پودر میشه ......

پانوشت 2:

مرگ دل آرزویت اگر بود

مانده بودی اگر می شنیدی......


پانوشت3:

یه عنکبوت  روی کیبورد رژه می ره .


نظرات 36 + ارسال نظر
سپیده 21 پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 12:09

همین رنگا دیگه
هنوز رنگش نکردیم
منتظرم اول نی نی خودشو نشون بده
بعد دست به کار شیم.
دکورش کردم بهت میگم.

خوبه خوشگله
مبارک باشه
الان بیشتر استراحت کن
نی نی بیاد وقت هیچ کاری واست نمیزاره

سپیده 21 پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 12:03

میگم کشته مرده ی ابراز محبتتم همینه ها

گفتی کمربند
خوشگل بود
البته بستگی به رنگ اتاقش داره
اگه دیوار سفید باشه بی روح میشه

سپیده 21 پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 11:51

گاهے آدم احتیاج داره یڪے بیاد بزنـﮧ رو شونش و بگـﮧ:
ــ هِے رفیـ♥ـق ! از چیزے ناراحتے ؟

اونوقت آدم برگرده بگـﮧ:
ــ آره رفیق...{از همـ♥ـﮧ چـﮯ}

ببخشید رفیق ما از این قرتی بازیا بلد نیستیم
میام میزنم به شونت میگم حی رفیق بستنی می خو ی
بعد تو هم ناراحتی میگی نه نمی خو رم
بعد خودم دوتاشو میخورم
به به

سپیده 21 سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 07:56

هنوز
صدای جیرینگ جیرینگ النگوهایت
از حافظه ی کوچه
پاک نشده بود و خاک کوچه
دامن چین‌دارت را نگرفته بود
که چرخان چرخان
پرت شدی توی خاطره ها..
عمو، فقط زنجیر مرا بافت
و معلوم نشد
تو را
پشت کدام کوه انداخت
که هیچ فریادی از من
پژواکت را به گوشم نمی رساند
اما من
خسته نمی شوم..
اگر تمام زنجیرها را هم
به پایم ببندند
نامت را فریاد می زنم...

"محسن حسینخانی"

عالی بود

سپیده 21 سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 07:15

کجایی که تنهایی و بی کسی
با من آشنا کرده حس غمو
ببین داغ دوری از آغوش تو
به زانو در اورده احساسمو
همه فکر و ذکرم شدی و هنوز
داره آب می شه دلم پای تو
ببین قفل لبهای من وا شده
من و قصه گو کرده چشمای تو
خیالم و از عمق دلواپسی
تا رویای بوسیدنت می برم
سکوت شب و گریه پر می کنه
شبای که از خواب تو می پرم
نشد قسمتم باشی و پیش تو
به لبخند هر روزت عادت کنم
منو محو چشمای مستت کنی
تو رو مثل کعبه عبادت کنم
من این کنج زندون، ماتم زده
تو بیرون از این جا تو رویای من
من این گوشه جای تو غم می خورم
تو بیرون از این میله ها جای من
دارم تو هوای تو پر میزنم
داری غصه هامو نفس می کشی
به یادت رها می شم از این قفس
تو از غصه ی من نفس می کشی
از این شهر خاکستری دلخورم
از این بغض پیچیده تو لحظه هام
تو این روزهای پر از بی کسی
تو تنها،تنها تو موندی برام
نباید چشمامون از عشق تر بشه
به خشکی این شهر بر می خوره
هنوزم یکی توی پس کوچه ها
داره عاشقی ها رو سر می بره…

سپیده 21 سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 04:18

حرفای معمولی داره راه برگشتو طی میکنه
زودی بهشون میرسم

سپیده 21 دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 20:35

با حس عجیبی ، با حال غریبی ، دلم تنگته
پر از عشق و عادت ، بدون حسادت ، دلم تنگته
گِله بی گلایه ، بدون کنایه ، دلم تنگته
پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی ، دلم تنگته
تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست و همه دل پریشن
دلم تنگه ، تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن
دلم تنگه ، تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن
یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن
منه دل شکسته، با این فکر خسته ، دلم تنگته
با چشمایِ نمناک ، تَر و ابری و پاک ، دلم تنگته
ببین که چه ساده، بدون اراده ، دلم تنگته
مثل این ترانه ، چقدر عاشقانه ، دلم تنگته
یه شب شد هزار شب ، که دل غنچه ی ماه قرار بوده باشه
تو نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه
چقدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا ،کی، کدوم روز ، منو با تمام دلت می پذیری
منه دل شکسته، با این فکر خسته ، دلم تنگته
با چشمایِ نمناک ، تَر و ابری و پاک ، دلم تنگته
ببین که چه ساده ، بدون اراده ، دلم تنگته
مثل این ترانه ، چقدر عاشقانه ، دلم تنگته

این متنو خیلی دوس دارم.

هزار سال

پیش از آن که جاده را رفتن آموخته باشند

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجره ی اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم ...



«لیلا کردبچه»

و

با من از شعر نگو

از خودت حرف بزن

دلتنگِ حرف های معمولی ام

اینکه حالت خوب است؟

اینکه سرما نخورده ای؟

اینکه زود برگرد!

مواظب خودت باش!

دلتنگ همین حرف های معمولی ام ...



«منوچهر آتشی»

ماهی سیاه کوچولو یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 15:19 http://1nicegirl8.blogsky.com

گاهى نه آشنا درد را میفهمد ...
نه حتى صمیمى ترین دوست ...
گاهى باید تنهایى"درد را فهمید ...
تنهایى"خلوت کرد ...
تنهایى"آرام شد ...
و تنها خدا میداند ...
چه میگذرد در دلت ...

قبولش دارم

Amir یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 14:54 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

مانده بودی رو حفظم ولی نماند کاکتوسی جان
بیا ما هم نمانیم!

ما خیلی وقته دیگه نیستیم ...چشمک

Amir یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 14:53 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

سلام!عنکبوته رو چیکارش کردی؟

+رفته بودم امام زاده دیدم یه جیرجیرک اونجاست داره منو نگاه میکنه منم برداشتم ضمن انجام تمام تشریفات ، بردمش بیرون از امام زاده تا به آزادی برسه!

سلام
خوبید شما
چه جالب
عنکبوته یکم این ور اون ور رفت رو کیبورد
بهش دست زدم یهو فرار کرد
رفت دنبال زندگیش

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 02:06

به من نخند کوچولو... با من بخند...

ممنون که تحملم کردی. شب خوبی داشته باشی.

بای


این جمله رو ببوس و بزار کنار لطفن
تحمل کردی و وقت گداشتی و این حرفا رو بریز دور
شما هم همین طور
در کنار پشه ی گرامی خواب خوشی رو براتون آرزو می کنم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 02:03

مرسی کاکتوس مهربون... امشب خیلی روحیه ام عوض شد...

خواهش میکنم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 02:01

خوابم گرفت...

شب خوش

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 02:00

نخیرم من خنگم.... من خنگم....

ای خدااااااااااااااا هعیییی

واست تو بیتش رو نوشتم... سرچ کن پیدا میکنی....

حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست
کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست



خوشت نیومد فحشم ندی ...


باشه مرسی لطف کردی
ای بابا
ممنون یکم حالم گرفته بود مرسی ازت کلی خندیدم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:54

به من نخند کوچولوووووو... نخند... میدونم تا صبح منو بیچاره میکنه... پا نمیذاره واسه من که... همه رو نیش میزنه....

ای خداااااااااااا

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:53

نمیشه گفت خوبه یا بد.... خب یه اتفاقی بوده که افتاده...

اینقدر هم به من نگووو شما... من بدم میاد...

اتفاق چیه
خودمو میگم
دوتا خنگ افتادن به هم ای خدا نمی دونن چی جوری حرف همو بفهمن
باشه خاموش جان
اهنگو اسمشو نگفتی

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:52

رفته یه جایی قایم شده تا من رفتم خوابیدم بیاد منو بخوره....

نیست هرچی نگاه میکنم....

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:49

الان یعنی از من خسته شدی.... یعنی من اینقدر خسته کننده ام...

حالا خوبه یا بد ؟
نه بابا من همیشه خستمه خسته
خستگیم به شما کاری نداره ..خودش میاد و میره
شوما عزیزید
بازم کشتن شوما واجب عینیه

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:47

میگم پشه بیا تو رو نیش بزنه....

نخیرم تو کاکتوس مهربونی منو تنها نمیذاری.... میدونم...

اصلا همون کاکتوس خوبه خوب اصلا اشتباه کردم من
شوما کوتاه بیا

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:45

پاک کن این سوال 4 گزینه ای رو...

منو مسخره میکنی.... شانس آوردی دستم بهت نمیرسه....

خدایا شکرت
هنو متوجه نشدی ؟

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:38

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

خب منو کشتی بگوووووووووووووووووووووووووووووو

الان موهامو میکنمممممممم

گفتم زودی بخون
کشتییییییییییییییییییییییی منو
کلمه کوچولو رو بکارنبر دوست ندارم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:34

بله خوندم متوجه شدم کوچولو...

پاک کن... متوجه شدمممممممممممم

مطمینی متوجه شدی
اگه راست میگی بگو چی متوجه شدی

دیدی متوجه نشدی
ای خدا کچل بودم کچل تر شدم
همینی که حی بهم میگی رو مخالفشو تصور کن

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:32

فکر کنم منظورت این بود که ازدواج کردی درسته...

وای خدا
مردم از خنده
از دست تو
انقدر ذوق نکن می زنمتا
ازدواج کجا بود
ریلکس ریلکس ریلکس تر جو گیر جان

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:24

پاهاش خیلی درازه....

دیدمشون
یه عکسم دارم ازش
بعدا می ذارم
خیلی عجیبن
راستی اونی که نوشتی کلمه قبل کوچولو رو بهتره مخالفشو فرض کنی
البته امیدوارم بازم دوسم داشته باشی

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:21

یه پشه بزرگ تو اتاقمه......


من مامانمو میخوام.... الان منو میخوره


واقعا نمیدونم چی بگم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:14

خب نگفتی؟؟ پیرمردی یا پسر کوچولو؟؟

تو نظر قبلی جوابو گذاشتم

حدستون درست بود

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:08

یعنی بهش گفتم اگه امشب جنازه ی سوسک رو تحویل ندی من تو اون اتاق نمیخوام....
بیچاره وجب به وجب اتاق رو گشت تا پیداش کرد....


. یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:07 http://www.hghkh.blogsky.com

برات شادی آرزو میکنم کاکتوس جان!

مرسی
خیلی خوشحال شدم بهم سر زدید
خیلی وقت بود نبودید

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:05

البته نوشته هات به آدم بزرگا میخوره....

تولدتو گفته بودیا
یادم رفته
یه بار دیگه بگو با عرض شرمندگی تا بهت بگم

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 01:04

خب از اونجایی که تمام افعالی که استفاده میکنی جمع هستن به نظرم باید کوچیکتر باشی...

سه تا برو بالا از سال تولدت
ما کوچیک شوماییم
فرقی نمی کنه
فقط اگر گاهی شوخی میکنم و حرفی میزنم ناراحت نشید

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:59

دیروز ناراحت شدم... ب
نه نمیدونم... خب چن سالتونه...

حدس بزن

بزرگترم ازت یا کوچیکتر

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:57

چند شب یش نشسته بودم پای سیستمم یه دفعه دیدم یه چیزی داره ویز ویز میکنه خودشو میزنه یه مهتابیه اتاقم...

نفهمیدم چطوری شد فقط یهوویی دیدم وسط پذیرایی ام... اینقدر جیغ و داد کردم که به قول برادرم انگاری اژدها اومده تو اتاقم... بعد که برادرم جستجوهاش رو انجام داد یه سوسک کوچیک اندازه ی یه عدس... ولی سفت مثل سنگ.. سوسک سنگی سیاه پیدا کرد....

بهم کلی خندید....

ولی من بازم ترسیدممم

منم بودم بهت می خندیدیم
امشب یه مارمولک کوچولو تو اتاق دیدم اشتباه کردم به خواهری گفتم
حالا تا صبح خوابش نمی بره
اونم جیغ جیغووووووووووووووووو
بدجنسم خودتی

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:53

حال و هوای گریه هست وقتی برای گریه نیست
کارم گذشت از گریه و فرصت برای خنده نیست

ممنون از لطفتون
درک کردم که رفتم

چند سالتونه

نمی توان سینه ای را شکافت
و دید
تا چه اندازه درد
در انسان ته نشین شده است
باید ضربه را خورد
باید دور شد و رفت

زخم های امسال
اصابت دردهایی ست
که دو سال پیش خورده ایم

سیدمحمد مرکبیان

ناراحت شدی که رفتی
می خواستم بدونم میدونید یا نه

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:47

وااااااااااااااااای من از عنکبوت میترسم....

الان اگه اونجا بودم صدای جیغاااام تا 6 کوچه اونورتر میرفت...

شوما هم که ترسویییییییییییییییییییییییید
هیس دخترها فریاد نمی زنند
نصفه شبی کوچه رو گذاشته رو سرش

خاموش یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:46

نمیدونم تو بیژن مرتضوی دوست داری یانه....

ولی من همیشه آهنگهاش رو با صدای بلند گوش میدم...

این آهنگ رو خیلی دوست دارم...


http://s3.picofile.com/file/8202253868/TRACK08.MP3.html


نمیدونم سلیقه ات چطوریه... امیدوارم خوشت بیاد.

واسه من اسم خواننده و اینکه کیو و چیه مهم نیست
فقط اینکه اهنگی باشه که منو وادار کنه بیشتر از ده بار گوشش بدم اینجوری ارومم میکنه
ادرس اشتباه دختری
اینجا از بودنت همیشه خوشحال میشم اما گاهی هر کسی بنا به دلایلی حال حرف زدن نداره امیدوارم درک کنید
از حضورتون خیلی خوشحالم
یه سوال میدونی من چند سالمه ؟
اسم اهنگو بگو دانلود میکنم

یک پسَر هَرزه یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 00:22 http://lopoo.blogsky.com

آره واقعا..

از یه جایی به بعد باور می کنی کسی برای تنها نموندن تو نمیاد
اگه کسی میاد برای تنها نموند ن خودشه

ممنون از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد