کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

پتک!!!



گاهی وقتا دیدن بعضی از ادما

مثل پتکی می مونه که

وجودتو متلاشی می کنه .


پانوشت:

گاهی اوقات لازمه.... اما

وقتی چاره ای براش نداری ...

نظرات 21 + ارسال نظر
نازنین چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 08:58

من پست میخوام
بسته دیگه اینجام شده غم دونی این حرفا چیه میزنین

ببخشید خوب
چشم حالا نزن ما رو
بفرما اینم پست جدید

پژمان سه‌شنبه 13 مرداد 1394 ساعت 12:35 http://chashmanman.mihanblog.com/

منم روحی که مخدوشم
نه با هر رند می جوشم
مگو مسکن بکن مسجد
به جان میخانه می پویم
کویرم تشنه و مستور
نفس از عشق می جویم
گهی خاری و گه چون گل
منت مستانه می بویم
پژمان

اولین بار که خوندمش یاد اهنگ هایده افتادم
شبا همش به میخونه میرم من
سراغ می و پیمونه میرم من
تو این میخونه‌ها خسته دردم
بدنبال دل خودم میگردم

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 23:45

ممنون بابت قلب مهربونت.
بای.

http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTjEVkCTwfi91cAW70Ec5GszaSFrusvhC-6qBd06ksCc8MoHxFQ7Q

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 23:35

دعا کن زودتر واسه همیشه خاموش بشم. همین.

من برم. مرسی بابت راهنمایی هات.

مواظب خودت باش.

شبت بخیر.

دعا میکنم
اگر موندنیه بازم به یادش باشی و اگر رفتی از دل و روحت جدا بشه و کسی تو مسیر زندگیت قرار بگیره که قدر احساستو بدونه
شب خوبی داشته باشی

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 23:27

دعوام نکن

گریه نکن دختر جون
چیکارت کنم من اخه
دست خودت نیست دیگه
دید روزی مجنون را صحرانورد
اینجاش این بیتش یادم نیست ولی جواب مجنون وصف حال توعهمجنون گفت:
چون میسر نیست کام او
مشق عشق لیلی میکنم
اقا یه همچین چیزی بود
حالا کامل یادم اومد روز قیامت بهت میگم

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 23:16

گفتنش راحته ولی خب عمل کردن بهش سخته...

از ما گفتن بو د
انقدر گوش نده تا موقش که برسه دنیا خوب یادت بده

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 23:08

بیخیال کاکتوس. خیلی چیزها رو نمیدونی و نمیشه بگم.

عادت

واقعا فکر میکنی میشه... نه. نمیشه. خیلی امتحان کردم.

تو تونستی

ببین
من میگم کسی که می خواد بره میره
شاید یکم بتونی رفتنشو عفب بندازی اما اون میره
پس خودتو اذیت نکن
خودت میمونی و مشتی خاطره ی کوفتی
که وسط خنده هات میخکوبت میکنه
وقتی با کسی اشنا میشی یاد میگیری از پشت نرده های زندان باشه
برای کسی احساس خرج نکنی و هزارتا چیزاحمقانه ی دیگه
پس به خودت رحم کن

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:55

........

نه..... نمیخوام بدونه. ممکنه همین فرصت گاهی دیدنش هم از دست بره.

اون نقطه اولیا یعنی چی اون وقت
شاید حق داشته باشی
ولی یواش یواش به نبودش عادت کن که رفت از این بدتر نشی
ادما به همه چی عادت میکنن ...خیلی موجودات عجیب و قریبی هستن

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:47

تموم نمیشه... همیشه یه گوشه ی دلت هست... و دقیقا وقتی شادی... وقتی داری از ته دلت میخندی یهویی یادت میاد... تجربه دارم که میگم...

البته خب یه جورایی هم خوبه... حس خوبیه... اینکه یه گوشه ی دلت یکی رو دوست داری که هیچکی نمیدونه حتی خودش.

این دلگرفتگی وسط خنده کشته منو
خوشم نمیاد ازش
یه چی بگم
اینکه کسیو و دوست داری و حتی خودشم نمیدونه
همچین چیز خوبی نیست
به نظرم بدونه بهتره تکلیفت مشخص میشه
اینجوری عذابه

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:32

خدا کنه زود تموم بشه... ما که سیر شدیم از زندگی...

ببخش به جایی که دلداریت بدم بیشتر دپرست کردم...

خاموش باشم بهتره فکر کنم...

نه بابا خاموش چرا
واسه من عادیه
ح فات ناراحتم نمیکنه اگه حرفام ناراحتت نکنه
تموم میشه یه روز
زیاد بهش فکر نکن

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:19

دقیقا... میدونی چند روزیه ناخودآگاه گوشه چشمام تر میشه... دست خودم نیست ها... کاش بمیرم راحت بشم از اینهمه فکر... حالم بهم میخوره از خودم که اینقدر احساساتی ام...

کاش منم بمیرم راحت بشم
منم چند روزه همین حالو دارم زندگیه دیگه
غصه نخور عزیزم
یع روز خوب میاد

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:15

بد نیستم... آهنگ وبلاگتو دوست دارم.
وقتی گوش میکنم کلی بغضم رو باهاش خالی میکنم.

ای بابا چرا گریه
دریا که میگه یه جوری میگه داغون میکنه ادمو
خوب شد این اهنگی که تازگی گوش میدمو نذاشتم پس

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 22:09

رفاقت با تو

رفاقت با بادبادکی کاغذیست!

رفاقت با باد دریا و سرگیجه...

با تو هرگز حس نکرده ام،

با چیزی ثابت مواجه ام!

از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،

چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!

(نزار قبانی)

مرسی خاموش جان
خیلی قشنگ بود
یکم اوضاع در هم شده
دوباره خوب میشه
دوستان عادت دارن شوما هم عادت میکنی
چه خبر خوبی خانومی؟

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 13:13

من یه نفرم... به من نگو شما... لطفا.

خوب من به همه گاهی میگم شوما حتی دوستای قدیمی
گاهی خوشم میاد
ناراحت نشو دیگه

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 13:11

میشه ساکت نباشی.. میشه مثل قبل باشی.

خب اینطوری که مثل من میشی خاموش بعد دیگه کاکتوس نیستی...

چشم
زودی از سکوت در میام

خاموش دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 11:43

سلام دوست جووونی خوبی...

سلام عزیزم
ممنون خوبم
شما خوبید؟

نازنین دوشنبه 12 مرداد 1394 ساعت 10:43

کجایی پس
اخه چرا هیچکی نیست

ببخشید خوب
گریه نکن

Amir یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 19:58 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

نمیشه برجکشونو بزنی؟

برجک کیو ؟
اون بنده خدا که کاری نکرده
من همچین حسی داشتم
گاهی لازمه

نازنین یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 12:07

چه مبهم
خوبی عزیزم
چیزی شده

واس خودمم مبهمه
مرسی خوبم
نه عزیز من

مهدیس یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 12:05

من اونروز چنتا کامنت برات گذاشتم ولی ظاهرا فقط یکی بدستت رسیده عیبی نداره بیخیال بای

باور کن نرسیده
هرچی بود تایید کردم
ناراحت نباش دیگه
سکوتم فقط برای تو نیست
یکم بگذره درست میشه

خاموش یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 11:31

پشه؟؟ منو؟؟ عمرا... نزدیکم بشه چنان جیغ بلند میکشم که سکته میکنه میمیرمه... فکر کردی...

خوبی کاکتوس کوچولوی من ؟؟

بیچاره پشهه
مرسی خوبم
خودتون خوبی
یعنی خدایی الان متوجه شدی
حدست درسته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد