کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

یک استکان حرف نگفته !!!


برایت یک استکان چای می ریزم

یک استکان چای خوشرنگ......

 

 

برایت یک استکان چای می ریزم

یک استکان چای خوشرنگ

به خوشرنگی تار موهای سفیدمان که در

 پیچ و خم این روزگار رنگ باخته اند .....



برایت یک استکان چای می ریزم داغه داغ

به داغی تمام خاطرات جوانی که سوزاندمان....



برایت یک استکان چای می ریزم

به لب دوزی تمام سختی هایی

 که گریه را بر لبانمان دوخت ....


صبر کن ...کمی در گیرم ..کمی ناخوش



اما به قول خودت :

گور بابای دنیا

پس باز برایت چای می ریزم

یه استکان چای، داغ تر و خوشرنگ تر

 و لب دوز تر از همیشه



بیا و در کنارم بنشین و شروع کن

چای از من ...سخن با تو



بیا و بگو برا یم از این روزگار نامرد

بیا و بگو هرانچه دلت می خواهد

و من انقدر از غصه پرم

 که فقط گوش می سپارم

دوست دارم این بار تو بگویی

حرف های نگفته ام را از دریچه ی چشمانم



دلم

برای کمی حرف مردانه تنگ شده است .


پانوشت:

تقدیم به اقا بهمن عزیز و بزرگوار

با احترام

کاکتوس

نظرات 2 + ارسال نظر
سهیلا دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 18:38 http://rooz-2020.blogsky.com/

خدا بده شانس....والاااا بوخدا
کی باشه نوبت پست من عامو کاکی جون


ایشالا به همین زودیا

بهمن دوشنبه 28 دی 1394 ساعت 10:36 http://www.life-bahman.blogsky.com

سلااااااام کاکتوسی جان عزیز
یه فنجان چای و اینهمه غافلگیری ...؟
راستش اینقدر غافلگیر شدم که حرفی برا گفتن برام نمونده ...چه برسه به اینکه بخوام حرف مردونه هم بزنم ...
ماشاالله جادوی کلامت در کنار چای لب سوزی که برام آماده کردی لبهام رو دوخت ...
فقط میتونم از اینهمه محبتی که نسبت به من در کلام شاعرانه ات نشون دادی لذت ببرم و اجازه بدم که حلقه های اشک از چشمانم سرازیر و بر گونه هام جاری بشن ...
کاکتوسی عزیز ؛
حیف این چای خوش عطر و گوارا نیست که بخواهیم اونو با یادآوری تلخیها و نامرادی های روزگار فرو ببریم ...
پس بقول خودمون :
گور بابای دنیا ؛
من لذت نوشیدن این چای رو با هیچ غمی از بین نمیبرم ...
ممنونم که منو به این مهمونی دعوت کردی و برایم چائی آوردی ...
برایت تمام شادیهای دنیا رو آرزو دارم ...

سلااااااااااااااااااااااااااااام اقا بهمن عزیز
قابل شما رو نداره

ای بابا اقا بهمن بازم اومدیم یه استکان چایی بخوریم قبلا که یه بنده خدا نمی ذاشت الانم که اشکای شما
گور بابا ی دنیا
دفعه بعد ایشالا یه چایی دبش و لب خندون و در قندون
خواهش می کنم بابا یه استکان چایی که قابل شما رو نداره
منم براتون شادی و سلامتی و دل خوش ارزو می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد