کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

از احوالات اینجانب ....

 
 

خوب از کجا باید شروع کرد قصه دل رو دوباره ؟

می تونم بگم این تابستون با عجایب هفتگانه

خودش رقم خورد و حالا پاییز با تمام قشنگیش

و یکم هوای گرگ و میشش از راه رسید

هفته قبل پنج شنبه کمی دلمان گرفته بود ..

از دلتنگی های عجیب

جمعه که داشتم کیف قدیمیو مرتب می کردم

یه شکلات پیدا کردم

از همون شکلات قدیمیا ..از همون تلخا ....

خوب این به نظر من یه نشونه بود ...

میدونید این روزا  من به نشونه ها بیشتر اعتقاد

پیدا کردم .خدا ..هستی همیشه یه نشونه هایی

سر راهمون قرار میده

تا زندگی برامون اسون تر بشه ...فقط خدا کنه

پرده های غفلت مانع دیدن نشه...

بگذریم ...

خوب کلی خاطره برام مرور شد ...

یاد روزایی افتادم که مدرسه می رفتم و تو خونه تلفن

نداشتیم و همه دلخوشیم این بود که مدرسه تموم بشه

و زودی خودمو برسونم دم باجه تلفن و بهت زنگ بزنم

اون موقع عا راه ارتباطی کم بود ولی ...

به این فکر میکردم که اون موقع ها هم درد بود سختی بود

ولی امیدم بود ولی الان ...

بازم بگذریم ....

قرار بود هفته پیش این مطالبو بنویسم ولی خوب نشد که بشه

و من از صمیم قلبم ارزو می کنم که روزگار بر وفق مرادت باشه

و خداوند هر لحظه قلبتو پر از ارامش و روشنی کنه

از این موضوع بگذریم و بریم سراغ اخبار

سوگلی جانمان بالاخره رشته مورد علاقش معماری بابل قبول شد

و درگیر ثبت نام و این حرفا بودیم

امسال خیلی بد پذیرش کردن بچه ها رو

پارسال با رتبه سوگلی تهرانم قبول شده بودن همین رشته

بازم خدا رو شکر رشته مورد علاقش شد و گرنه حسرتش

همیشه براش می موند

فقط کمی دوری راه و ....بازم شکر

و دیگه اینکه فسقل کاکتوس داره داداش دار میشه

خوب از اون جایی که فسقل در حسودی به کاکتوس جان

رفته .خدا به داد داداشیش برسه ...یا خدا

و اینکه خودمم دیگه درگیر درس و دانشگاه شدم و با

همکلاسی های متولد 70 خدا به دادم برسه ...منم بی اعصاب

و اینکه بعد این همه اتفاقا از خودش که کمک کرد بالاخره

متوجه این بشم که مشکل کجاست ،

خواستم کمکم کنه ..شاید الان نتونم برای برطرف کردنش

اقدام کنم  و دونستنش جز عذاب نیست

اما خوبیش اینه که مواظب حضور ادما هستم

کارم سخت شده چون بین دو راهی موندم و تمام جسم و

روحم درگیره  اما امیدوارم خودش کمک کنه

امییییین
تنتون سلامت و قلبتون پر از ارامش

بازم امیییین


تا اخباری دیگر

بدرود .




نظرات 3 + ارسال نظر
مهدیس جمعه 23 مهر 1395 ساعت 22:56 http://maheman66.blogsky.com/

تو خوابم همونطوری بودی که تو دهنم تصورت کردم
الان یادم رفته کاش همونروز برات تعریف کرده بودم حیف


بله کاش
حیف
صد افسوس

مهدیس دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 03:25 http://maheman66.blogsky.com/

به سوگلی تبریک بگو کاکتوس جان
امیدوارم همیشه اینجوری پر انرزی اخبار رو سمع و نظرمون برسونی

ممنون ..حتما
فعلا که گویا پشیمان گشته ودلش
خانه و کاشانه خویش را می خواهد
من هم امیدوارم

بهمن جمعه 16 مهر 1395 ساعت 23:09 http://www.life-bahman.blogsky.com

الهی آمیییییییین
میگم خوب با یه دونه شکلات مونده کلی خاطره برات زنده میشه...خوش به حالت...
اگه به این باشه من هر لحظه باید برام خاطره زنده بشه...
انشاالله توی درس و مشقهات موفق باشی و هر روزت شاد و سلامت باشی...

امیییین
دیگه چه کنیم
به قول فروغ جانمان :
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست.
کمتر شکلات میل بفرمایید
یه دنیا ممنون عاموووووووووووووووووو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد