کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

کاکتوس

ازحدچو بشددردم درعشق سفر کردم / یا رب چه سعادت‌ها که زین سفرم آمد(مولانا)

مرغ شب خوان


مرغ شب خوان که با دلم می خواند  

رفت و این آشیانه خالی ماند 

 آهوان گم شدند در شب دشت 

 آه از آن رفتگان بی برگشت 

# هوشنگ ابتهاج


نظرات 3 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 25 فروردین 1398 ساعت 09:08 http://haftaflakblue.blogsky.com/

بله،یهویی.یعنی دم غروبی، منو داداشم و
مامان و
بابا و
عروس کوچیکه و
خاله کوچیکه،توی حیاط بودیم و به حرف های داداش گوش می کردیم.که یهو صدای مرغ شب خوان اومد.گفتم ساکت!
گوش گرفتیم.وبعد یادمون رفت داداش چی میگفت و
چه شنیدیم.

چه باحال

این اوازای یهویی خیلی دوست دارم
سرکلاس که میرفتم
همیشه گوشم پیش بلبل تو حیاط بود

کاکتوس شنبه 24 فروردین 1398 ساعت 22:15

برای محمد نامی اشنا
بهار بر شما هم مبارک

Baran جمعه 23 فروردین 1398 ساعت 18:03

به به،به شعر و تصویر
دیروز سرزمین پدری بودیم.یهویی صدای مرغ شب خوان آمد

عه
از این شکلکا که گلسر قلب داره
سپیده خیلی دوسش داشت
صدای مرغ شب خوان
اونم یهویی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد